آدرس وبلاگ جديدمن كه اصلاح شده بعضي ازاشعاراين وبلاگ هم توش هست:

www.mgr1373.blog.ir

نگاه...آه...

به دنـبال جويي احـساس مي گردم نگاهت را

كجاگم كرده اي احساس چشمان سياهت را

چـه مـشتاقانه افتادم به دام تو ولي افسوس

كـه صـيـادم نـديـدي صـيـد در بـنــد نـگـاهت را

شكستم بارها دردست هاي سرد و سنگينت

چــشـيـدم بـارهـا زهــر زبــان خـيـر خـواهت را

خـداحـافـظ ولـي مـن ديـر فـهمـيدم كه تنهايم

كـجـا از مـن جـدا كـردي رفــيـق راه , راهت را

خداحافظ به سبـك سال ها دوري ز چشمانت

ولـي لـطـفـا نـگـيـر از مـن نـگـاه گـاه گـاهت را

خستگي

ما اهل كوفه ايم , تباهـيم , خسته ايم

درسينه جهل ونفرت وآهـيم,خسته ايم

ايـن قـدر لاف مـردي و مـردانــگـي زديم

امابه حق كه گربه سياهـيم,خسته ايم

ايـن راه را هـنـوز بـه پـايــان نــبــرده ايم

وارفته ايم , مانده ي راهيم ,خسته ايم

گفتيم محكميم وديديم...پس چه شد؟

در باد فتنه چون پر كاهيـم , خسته ايم

بايدبه فكر چاه شوي سخت لازم است

ما اهل كوفه ايم , تباهيم , خسته ايم

ترانه استقامت


زمستون نيس دستاي تو سرده

تويي كه فتنه ازچشمات مي باره

يه كم هم از خدا بد نيس بترسي

كه حقت رو كف دستت مي ذاره

كليدت مشكلي رو حل نكرده

كه تو قفل چش مردم گذاشتي

آره مردم يه عمري كور باشن

نفهمن نيت شومي كه داشتي

ديگه حرفت خريداري نداره

تواين كشوركسي سازش نمي خواد

از اينكه با هزارتا پا بشيني

شرف بر پاي تنهايي كه ايستاد

نو!

سفره ای چیدند رویارویمان

ذلت و تحقیر و مقدار کمی هم

آب و نان

.

.

.

از شما سیریم

جای این بی حرمتی ها

روزه می گیریم

.

.

.

صد شرف

    بر سال‌ها تحریم

جای یک تعظیم

.

.

.

. . . من وثق بماء لم یظما

ما به سرچشمه‌ به دریا وصلیم

 هرچه او گفت همان

 نه از این می شنویم و نه از آن

دوبيتي

خـدا را وهـم مادر زاد خواندند

جهان را هرچه باداباد خواندند

تو را شيرين تر از ليلي! نديدند

مرا مجنون تر از فرهاد خواندند

خدا به خير كند

خدا به خير كند فتنـه اي بـه پا نشود

خدا به خير كند گربـه بـي حـيا نشود

اگـر رواسـت گـدايي كـه معتبر بشود1

خدا به خير كند بـنــده اي خدا نشود

چوماهيان به امواج شب رهاشده ايم

خدا به خير كند كوسه شيخنـا نشود

غـدير سامري و نائبش به پاشده بود

خدا به خير كند چله اي بـه پـا نشود

---------------------------------------------

يا رب روا مدار گدا معتبر شود (حافظ)

وابستگي

از غير گسـستيم كه وابسته نباشيم

در قيد تو هستيم كه وابسته نباشيم

غـير از تو و عهدي كه نداريم به خاطر

هرعـهدشكستيم كه وابسته نباشيم

آن قـدر بـه پـايـيـم كه مـحتاج عصاييم

از پـا نـنـشـسـتيم كه وابسته نباشيم

آزاد ز قــيــد بـــت و گــوســالــه و آدم

افـسانـه پـرستيم كه وابسته نباشيم

حديث نفس

سرو سر بالاي من كي سر به زيرت كرده اند

دلــبــر بــرنــاي مــن بـس زود پـيـرت كرده اند

تـشـنـه تـر از رود هـا بـودي كـه دريايي شوي

بــا تـوهـم بـا سـراب از آب ســيــرت كرده اند

طـوطـي شـيـريـن سخن نشخوار گوي ديگران

بي غل و زنـجــيـر در مـعـنـا اسـيـرت كرده اند

نــيــســتــي  آن  آرزوي  روزهــاي  كــودكــي

اي منِ من!خوب مي فهمي حقيرت كرده اند

تنهايي


من يوسفي هستم كه سهمم غيرچاهي نيست

مـن آن سـلـيـمـانـم كـه مـلكم را سپاهي نيست

بــخــت مــن و  روي زمــــيــن , انــگــار در عــالــم

رايــج تــريــن رنــگ هـا غــيـر از سـيـاهـي نيست

امــيــد بــر شـــق الــقــمــر دارنــد ؟ وقــتــي كـه

در آســمــان ابـــري ايــن شــهــر مــاهـي نيست

مـــن  آشـــنـــاي  دردم  و  درد  آشــنــاي  مـــن

من يوسفي هستم كه سهمم غيرچاهي نيست